تاریخ : دوشنبه 2 مرداد 1391 | 12:30 ق.ظ | نویسنده : الیاس

کتاب



از روی کتاب هایم گرد و خاک را میروبم 

 از درونشان علم و دانش میجویم 


هر کدامشان دوره ای دارد و زمانی 

یادش بخیر کتاب میگرفتم به صورت عمانی 


جرعه ای بود هر کدامشان سیراب کرد ذهنم

در این کتاب ها خلاصه میشد علاقه و عشقم 


خلاصه شده بود زندگی من در کتاب 

جلوم کتاب بود و دستم دفتر و پشت گوشم مداد 


ای کتاب تو بودی که مرا درس دادی 

روزی بهم نعشگی و روز دگر حالت مست دادی 


روزی نمی اید از دیدن تو من سیر شوم 

اگر من منم به پای تو پیر شوم


 



طبقه بندی: شعر، 
برچسب ها: الیاس اهورا، هنر داستا ن و شعر و ...، کتاب، نعشگی و مستی فلسفی، شعر، داستان، خانواده اهورایی،  

  • امیر خان
  • انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • کارت شارژ همراه اول
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات